یادتون می آید؟ زمانی که فراخوان تیکه های چلچراغ را اعلام کردیم؟
همون موقع که آقای شرف الدین از ما خواستند که این فراخوان رو برای شما اعلام کنیم و شما هم لطف کردید و شرکت نکردید.
همون موقع که داشتم آرشیو چلچراغ را ورق می زدم،دیدم بعضی نوشته ها بدجوری حس نوستالوژیک چلچراغی را زنده می کند.
همان موقع تصمیم گرفتم که بعضی نوشته ها را بار دیگر با هم مرور کنیم.(وقاعدتا عملی کردن این تصمیم دو،سه ماهی طول کشید.)
شما هم اگر دیدید با خواندن بعضی از نوشته های قدیمی همین حس (حس بدی نیست!) به شما دست می دهد لطف کنید و آن را بفرستید.
برای شروع یک نوشته از آقای سهیل فاطمی را انتخاب کردم. خود من به شخصه خیلی این متن را دوست دارم. تاریخش هم مریوط می شود به 19 شهریور 1384( شماره 164).
لازم به توضیح است به دو دلیل متن کمی خلاصه شده است.
اول این که زیاد طولانی نشه و شما تا آخر متن را بخونید.
دوم این که برای خوندن متن کامل به خودتان یک زحمتی بدهبد و به آرشیوتان نگاهی بیندازید.
________________________
"رفاقت یعنی خدایا یکی را بفرست تمام خاطرات مرا شخم بزند.زمانه بد نشده،بد بوده،از اول.بعضی چیزها هیچ وقت،وقتش نیست.نه این که حالا وقتش گذشته باشد.مثل رفاقت.
رفاقت یعنی آن پسربچه ای که به استادش گفت: " بیرون می خوان شما رو بزنن.چند تا آدم لاتن.بذارین منم همراه شما بیام." وقتی استاد گفته بود کوچکی پسر جان.کوچکی برای این کار.تو که نمی توانی کسی را بزنی.بچه جواب داده بود که " یکی دو تا سیلی که می خورم.این جوری شما یکی دو تا کم تر می خورین " این حرف بدوی یعنی یک ترجمه قرون وسطایی از رفاقت.یعنی یک آدم هنوز به تنها چیزی که در عالم فکر می کند "خودش" نیست.
رفاقت یعنی وقتی خستگی بیاید و درد؛ و دلت بلرزد،دستی باشد که دست دلت را بی دل دل کردن بگیرد.
نمی دانم چه کسی کجای جهان گفته هر چیز که "نو" باشد الزاما خوب است.رفاقت با این حساب چون بیات شده باید به اولین دوره گرد،اولین نون خشکی که از کوچه می گذرد، فروخته شود.
کسی هم دوست ندارد به این نسل، به اینها که نسل سومی می گوییمشان،بگوید میان این راه راه سیاه و سفید که زندان شده برایت،این شب و روز،تو بعضی چیزها را گم کرده ای.هی پشت مد روز قایم نشه بچه! همه دارند برای این نسل هورا می کشند و به به و چه چه می کنند.زیر این به به ها رفاقت دارد پرپر می شود کمی.فقط کمی.تنها رفاقت هم نیست.رفاقت یکی از آنهایی است که شده " یادم تو را فراموش " خیلی چیزها هست که رفاقت از بهترین هایش است.رفاقت شده در یتیم.
بگذریم.این جور وقتها فقط "ای کاش می ماند" و "یادش بخیر" و " بگذاریم و بگذریم" بقیه اش هم شکل شوخی است.وقتش نیست.وقتی همه دنبال خریزه های بی لرز هستند،این حرف ها سرما زدگی می آورد.تمام."