۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه
شنبه ی بد....شنبه ی بی چلچراغ
شب یلدایی که گذشت منو یاد شب چله های چلچراغ انداخت.درسته که توی هیچ کدوم شرکت نداشتم و باز هم درسته که هیچ وقت بابت پولی که به حساب چلچراغ واریز کردم و تماسهایی که گرفتم سی دی مراسم رو دریافت نکردم!در واقع خاطره ای ازش ندارم.ولی یادش افتادم.نه فقط من.میدونم همه ی چلچراغی ها همین حس رو داشتن.اگه بگم کنار این خاطرات ،یه کم بغض هم بود دروغ نگفتم.
به دیوار اتاقم که نگاه میکنم ،پوستر فرهاد رو میبینم که کنارش خیلی کوچیک نوشته:40چراغ.جلد شماره 405رو میبینم که عکس متفاوتی از استاد شجریان خیلی دوست داشتنیش کرده.

درسته که 40چراغ نیست،اما 40چراغی ها هستن.دوستیهامون هست.40چراغ مثل قبل نبود.ولی بودنش حس خوبی به آدم میداد.اونایی که ما با نوشته هاشون 40چراغی شدیم دیگه نیستن.اما با تمام این کاستی ها وقتی 40چراغ دیگه نباشه یه غمی توی دلمون میشینه.همه ی این چند سال یه خاطره ی خوب شد و موند ته دلمون.خاطره ای که با به یاد آوردنش یه لبخند میشینه روی لبمون.

شنبه ی بد....شنبه ی بی چلچراغ


سارا میرزایی
.
sara_m_1988@yahoo.com


۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه
چلچراغ روشن تر
از شماره 6 بود که خواننده چلچراغ شدم . داشتم سرگردان بین لجنزار نشریات
سیاه و زرد دنبال یه مجله می گشتم که سبز باشه . آخه من از بچگی سبز بودم
. از همون زمانی که تمام لباسامو سبز انتخاب میکردم شاید دنبال یه عده
نویسنده بودم که قلم سبز بدست باشند .  و چلچراغ کشف من بود در انتهای
سالهایی که از 27 عبور میکردم . چقدر دیر ! اولین نامه نوشتن من با این
لقب شروع شد : امپراتور نامه نویسی از پانگولازیا . از سرزمین خون
آشامهای فلسفی که از خون نیچه و زرتشت آشامیدند . اما نوشتم و ممیزی شدم
و سانسور . باز نوشتم و ممیزی شدم و سانسور و رسیدیم به زمانی که خاتمی
رفت و کمتر نوشتم . امپراتور نامه نویسی بازنشست شد و اسمش از صفحه همیشه
روشن همچون در یک آینه پرید . پرید و زمان هم مثل اسم من پرید به خرداد
88 و ...
انتظار داری چی بگم که تو این وبلاگ خواننده های چلچراغی هم ممیزی نشم ؟
و اینبار دستم رو کیوسک به چلچراغ هم دراز نشد . برای من که 30 سال تو
تاریکی بودم و هستم دیگه چلچراغ نوری نداره کاش برای قلم سبز بدستان نور
راهی باشه برای روزی که ... نمیگم باز که ممیزی نشم .

امپراتور بازنشسته نامه نویسی
رامین پرهام
پانگولازیا
۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه
مردی با دو ساعت مچی

سلام خدمت مدیران و مسئولان مجله ی وزین چلچراغ
.
متاسفانه ما ایرانی ها در هر جای دنیا از یک مقوله رنج می بریم به نام عدم شفافیت در رویکرد ذهنی و عمدتاً اختلاط مسائل با یکدیگر که اولی می شود در لفافه سخن گفتن و دومی می شود همون که گفتم.
علت نوشتن این سطور و تصدی اوقات شما یک مطلب در شماره ی 394 به نام از سقوط تا سقوط به قلم آقای عدنان دانشیار می باشد, که یکی از دوستان من در ایران برای من اسکن کردند.
من این آقای دانشیار را نمی شناسم و نمی دانم تخصص ایشان در زمینه ی مسائل فوتبال است یا سیاست و یا تخطئه کردن انسانها نمی دانم ایشان از نوشتن این مطالب قصد آگاهی رسانی داشتند یا تبلیغ وسعت کلمات سرچ شده ی توسط ایشان و یا نه هیچ کدام بالاجبار برای پر کردن دو صفحه ای که مطابقت با مطالب صفحات بعدی یعنی همان جرزینیو و 30 هزار یورو و فوتبال ایران دارد.
به هر حال اینجانب بر طبق تخصص و تجربه ی کوتاه آکادمیک خود این را خوب می دانم که ما نباید و نمی توانیم به کسی توهین کنیم مگر دلیل قاطع داشته باشیم و نمی توانیم مطلبی را بدون ارائه ی سند معتبر ارائه یا همان submit کنیم.
جناب آقای دانشیار و مسئولان محترم چلچراغ شما مارادونا را به این لقب ها خطاب کردید :
فریبکار –عوام فریب – جنجالی- مغرور – تحقیر شده- پوشالی- بی تجربه- لج باز- دارای شخصیت عجیب-تباهی زا – نابود گر- خیال پرداز – متوهم بزرگ- فرصت شناس- احساسی- سیگاری آنهم برگ- دارای حالات نامتوازن- الکلی- موهن- پوپولیست- خود شیفته- شیفته ی خالکوبی- دارای شخصیت ملتهب و زهرآلود و از همه مهم تر و رقت انگیز تر متمایل بودن او به گرایش های چپ (که می بندند تهمت های شیرینش)
جالبه , من احساس می کنم حتی روزنامه های scrutinize کننده ی آرژانتین نیز چنین چیز های به او نبندند. از همین جا مشخص است که جناب دانشیار تخصصی در فوتبال ندارند و اگر هم دارند در حد بیننده ی پرو پاقرص 90 هستند و جناب آقای ژوله احساس می کنم شما هم وقت کافی برای بررسی مطالب ندارید که امیدوارم حاصل شود
این از بخش اول عرایض ام به دوستان چل چراغ
متاسفانه جناب دانشیار برای خالی نبودن عریضه و یا شاید کش آوردن پوز خوانندگان محترم اقدام به نام بردن شخصیت هایی از آمریکای لاتین نمودند و متاسفانه به غلط که نیاز به اندکی توضیح و استمداد تحقیق بیشتر از عالی جنابان دارم.

اول : متاسفانه ما بدلیل دید ناقص با دیدن چند فوتبال و دو سه تا برنامه خبری داخلی که نیاز به توضیح ندارد پی به کلید اسرار همه چیز می بریم و امر بر ما مشتبه می شود که آمریکا چیست و آمریکای لاتین کدام است وووو
نمی دانم ارتباط قلبی مارادونا با لئو پولدو گالتیری جنرال قدیمی آرژانتین که برای کشته نشدن بیشتر مردم آرژانتین دستور عقب نشینی صادر کرد دیگر چه صیغه ای است اگر منبع موثقی در این باب دارید لطفا اعلام بفرمایید لازم به تذکر است که اگر منظورتان که فکر نمی کنم mother of plaza باشد که یک نهاد انسان دوستانه است برای گمشدگان و یا حذف شدگان سیاسی آرژانتین که مارادونا هم یکی از اسپانسور های آن می باشد و کاندید صلح نوبل هم بوده است.
دوم : مادرهای گریان و یا خندان که اصلاً نیازی به توضیح ندارند و درآمدن شاخ روی سر انسان طبیعی ترین اتفاق ممکن است.
سوم: بصورت غیر مستقیم یک سقلمه هم به چگووارا و فیدل زده اند که نمی دانم چه جوابی به ایشان می شود داد قهرمانان ملی که حکم امام زمان مارا دارند و ما که تنها فکر می کنیم حزب فقط ...رهبر فقط ....برایمان غیر قابل تحمل است انسانی که همه ی عمر بجنگد و خسته و گمنام در جنگل های کوبا جان بسپرد لایق این چنین تفاسیری نیست که با خال کوبی آن و یک کاریکاتور برای خنداندن در سه صفحه بعد کمی احساس دین کنیم به آنها .
به نقل از دکتر شریعتی : من چگووارای غیر مسلمان کمونیست بی دین لامصب را به اسلام راستین نزدیکتر می بینم تا این آشیخ ..... (با مخا طبهای آشنا – نامه ی اول )
حتما رهبران شما عرضه تقسیم ثروت میان فقرا و اغنیا را خوب دارند این هم درست مانند تخصص جناب عالی در زمینه ی فوتبال و لمپنیسم و همچنین سیاست آنهم آمریکای لاتینش که یکی از دوست های من در دانشگاه می گوید دکترا گرفتن در این زمینه مثل شکنجه شدن در جنگلهای کوباست .

یک خبر خدمت جناب دانشیار و برو بچه های مجله :
گونسالو ايگواين عنوان كرد: تيم ملي خيلي خوب كار كرد. ما قاطعانه از گروه خود صعود كرديم و به يك چهارم نهايي رسيديم. اين چيز كمي نيست اما شكست 4 بر صفر برابر آلمان آنقدر تلخ بود كه مردم حق داشتند حتي براي درگيري با ما به فرودگاه بيايند ولي عكس اين قضيه را مشاهده كرديم. مردم می گفتند دیگو نرو دیگو نرو.
وي گفت: مردم سنگ تمام گذاشتند و به شدت خجالت كشيديم. مردم همه ما را تشويق كردند و ما تنها توانستيم از آنها عذرخواهي كنيم.
ايگواين ادامه داد: اميدوارم با درخشش در جام جهاني 2014 برزيل پاسخ مناسبي به احساسات اين مردم متعصب بدهيم.
بیش از ۱۰ هزار هوادار تیم ملی‌ آرژانتین به فرودگاه Ezeiza در شهر بوینس آیرس رفتند و بر خلاف آنچه انتظار می‌‌رفت خواهان ماندن «دیه‌گو مارادونا» در راس هدایت تیم ملی‌ آرژانتین شدند! در خیابان‌های اطراف فرودگاه که مملو از جمعیت بود به‌همراه تعداد بسیار زیادی اتوبوس و اتومبیل شخصی‌، همه با پرچم آرژانتین، یا منقش به رنگ‌های آبی و سفید با فریادهای ”دیه‌گو نرو دیه‌گو نرو” خواهان ماندن وی در راس هدایت تیم ملی‌ خود شدند!
شاید این هم یکی از مشکلات ما یاشد که یا دیگو خداوند فوتبال است یا بد بد بد بد بد
یک خاطره:
از مارادونا پرسیدند شما یکی از شخصیت های محبوب مردم هستید و مردم شمارا دوست دارند نظر تان چیست ؟
گفت : وقتی چهار سالم بود پدرم از سر کار ساعت 4 بر می گشت با دوچرخه ی فکسنی اش من بالا پایین می پریدم و التماس می کردم که مرا به استادیوم ببرد و او خسته ونزار مرا سوار می کرد و 2 کیلومتر رکاب می زد و من از روی فنس ها می رفتم و تا نگهبان استادیوم نمی آمد با توپ بازی می کردم پدرم همانطور ایستاده خواب می رفت درحالی که سرش به فنس ها تکیه داده بود من می گویم تنها پدرم مرا واقعاً دوست داشت ( به نقل از فیلم مستند ال دیگو)
امیدوارم این سطور نهایتاً یک عذر خواهی به دوستداران مارادونا و یا مبارزان راه درست و یا انسان فهیم و عاری از دروغ منجر شود و اگر هم نشد که هیچ
وقتی شما می توانید بنویسید و ما نمی توانیم خوب تکلیف روشنه(یکی از سخنرانی های دکتر شریعتی الان یادم نمی آید)
باتشکر
1- America's Backyard. By Grace Livingstone. Zed Books. London , NewYork, 2009
2-Carlos Alberto - Diego Maradona Should Stay On As Argentina Coach

احسان شمس
.
_____________________________________________
.
.
.
نویسندگان مجله که قصد پاسخگویی به این مطلب را دارند می توانند پاسخ خود را برای درج در وبلاگ به آدرس زیر بفرستند
mehdi_k66@yahoo.com

۱۳۸۸ فروردین ۱۳, پنجشنبه
.
به یک عده چلچراغی دست به قلم یا قلم به دست برای بازسازی و باز پروری این وبلاگ نیازمندیم....
مشتاقان و سینه چاکان به ایمیل زیر یک عدد مطلب در مورد چلچراغ برای قرار دادن در وبلاگ بفرستند تا بعد از اینکه مشخص شد اینکاره اند مطلبشان در وبلاگ قرار بگیرد و به جمع نویسندگان مرحوم وبلاگ افزوده شوند
mehdi_k66@yahoo.com

.
۱۳۸۷ خرداد ۱۴, سه‌شنبه
تولد چلچراغی


شنبه 11 خرداد ماه تولد چلچراغ عزیز بود . تصمیم گرفتیم بدون اطلاع قبلی سری به دفتر چلچراغ بزنیم ...

با کیک هایی که خریداری کرده بودیم وارد دفتر مجله شدیم . در اولین گام اعضای مجله می پرسند شمع هم خریدید ؟! وقتی با جواب مثبت ما رو به رو می شوند با شادمانی می گویند ما هم برای سالگرد کیک خریدیم اما یادمون رفته که شمع بخریم !!

بیشتر اعضای تحریریه در دفتر حضور دارند و مشغول آماده کردن مطالب خود هستند . پس از گذشت زمانی کیک خود چلچراغیها هم از راه می رسد . در اندک زمانی یکی از کیک ها گم می شود ! در این لحظه حساس اعضای تحریریه ، صدرا بکتاش را صدا می زنند ... پس از مدتی صدرا بکتاش با چهره ای پشیمان و کیک به دست به اتاق باز می گردد !





آقای عموزاده خلیلی هم به اتاق می آیند و درخواست می کنند که یک نفر از گروه ما به نمایندگی از خوانندگان مجله شمع ها را فوت کند . پس ازصرف کیک ها آقای عموزاده در کنار ما نشستند و درخواست کردند که انتقادهای خود را از چلچراغ مطرح کنیم . هر کدام از خوانندگان نکاتی را که مد نظر داشتند بیان کردند . پس از مدتی آقای سروش روح بخش به عنوان معاون سردبیر ادامه صحبت ها را پیگیری کردند .





در هنگام صحبت با آقای روح بخش نویسندگان مجله در دفتر اعلام می کردند کسی ضبط صوت دارد ؟! درست حدس زدید ! چلچراغیها در آن زمان مصاحبه داشند ولی کسی ضیط صوت نداشت ! در آخر یکی از نویسنگان پیشنهاد می دهد که گفتگو ها را حفظ کنید !


پس از آقای روحبخش نویسندگان دیگر مجله نیز نظرات ما را درباره بخش های خود جویا شدند . در پایان پس از سه ساعت گپ و گفتگو با خاطره چلچراغی دفتر مجله را ترک کردیم ...




" به امید هفتاد ساله شدن چلچراغ "



فرید عطارزاده



۱۳۸۶ اسفند ۸, چهارشنبه
مهرانه

اونایی که مهرانه یادشونه دستاشونو بلند کنن! چند تا دست بلند شده؟ چند نفر یادشون مونده که مهرانه یه روزی مریض بوده ؟ همه کمکش کردیم . مثل یه خواهر، یه دوست. بدون هیچ منتی! فقط چون دوستش داشتیم و هنوزم داریم . چند نفرمون بهش کمک کردیم؟ دیشب فهمیدم که وقتی دستامونو به هم بدیم همه چیز درست میشه .
دیشب از شبکه ی یک ، از برنامه ی برف و افتاب یه فیلم پخش شد از زندگیه مهرانه . مال همون سالی بود که باید پول جمع میشد تا بره پاریس برای عمل. اونقدر خوشحال بودم که اصلا نفهمیدم اسم کارگردانش چی بود ! ولی اینو شنیدم که این فیلم هم برای کمک به مهرانه ساخته شده . اخر فیلم نوشته بود:
" مهرانه عمل شده و الان سالم و سلامته و مشغول تحصیله "
کی میدونه چند نفر دیگه مثل مهرانه منتظر ما هستن تا دستشونو بگیریم ؟ اصلا ما دستشونو میگیریم؟؟؟؟؟؟؟؟


سارا میرزایی

۱۳۸۶ دی ۳, دوشنبه
دو گزارش لحظه به لحظه از جشن شب چله چلچراغ در سال 86+ایرادات شب چله چلچراغی
گزارش اول :

بعد از ظهر یکشنبه دوم دی ماه در محدوده اطراف نمایشگاه بین المللی تهران راننده های تاکسی بی خبر از همه جا یک علامت سئوال بزرگ روی سرشان ایجاد شده بود.« آقا نمایشگاه چه خبره ؟ از یه ساعت پیش یه دفعه همه هوس کردن برن نمایشگاه !؟ »

این سئوال را راننده ی تاکسی که در چهارراه پارک وی من را به مقصد نمایشگاه سوار کرده بود پرسید.



جشن چله چلچراغ امسال با دو روز تاخیر ,بعد از خبرهایی که پیش از آن حاکی از مجوز نگرفتن جشن بود, برگزار شد. امسال برخلاف سال گذشته یکی از امیدوار کننده ترین ویژگی های جشن نظم غیر منتظره آن بود.در جشن امسال دیگر کسی نه روی زمین نشست و نه بیرون در ماند البته بسیاری از آنهایی که فرمهای خود را فرستاده بودند به دلیل کمبود جا حضور در جشن برایشان میسر نشد.

ساعت حددو 4 بعد از ظهر بود که بعد از تلاوت قرآن مجید , ضرب اهنگ سرود ملی جمهوری اسلامی ایران حاضران در سالن میلاد نمایشگاه بین المللی تهران را به وجد آورد و همه به احترام سرود ایران از روی صندلی های خود برخاستند.

بعد از سرود صدای وحید رونقی از بلند گوهای سالن پخش شد:

آغاز جشن چله چلچراغ ...

برزو ارجمند اولین کسی بود که به روی سن رفت. البته نه به عنوان یک بازیگر یا مجری, بلکه برای اجرای یک ترانه بسیار زیبا.



یک نفر روی سن می رود. یک نفر که احتمالآ مجری مراسم است. با آمدن او بر روی سن سالن منفجر می شود!
جناب مجری بعد از حال و احوال پرسی می گوید: من امیر مهدی ژوله...
حاضران در سالن دوباره تا سر حد انفجار تشویق می کنند.
این موضوع چند باری تکراری می شود. نام امیر مهدی ژوله مثل چاشنی انفجاری عمل می کند.

ژوله بعد از اینکه به بهانه اجرای ترانه برزو ارجمند کلی هندوانه نثار زیر بغل خانواده ارجمند می کند می گوید: " خانواده ارجمند تا به امروز در تمام عرصه های هنری حضور داشته اند. فقط اخبار نگفته اند که آن هم فکر می کنم به خاطر این است که بلد نیستند دروغ بگویند"

... تا به حال به شباهت امیر صدری و دکتر الهام در باب چند منظوره بودن هر جفتشان توجه کرده بودید؟ این دقیقآ همان موضوعی بود که ژوله برای دعوت از دکتر صدری به روی سن به آن اشاره کرد.
امیر صدری روی سن می آید و صاف می رود سر جای امیر مهدی ژوله (مجری مراسم) و او را کنار می زند تا پشت میکروفن قرار بگیرد.
ژوله متذکر می شود : "اون وسط صندلی گذاشتن که هر کی میاد بالا جای منو نگیره"
امیر صدری در لا به لای صحبتهایش اشاره می کند که این جشن دومین جشن چله چلچراغ است. ما با جمع دوستان هرچه حساب کردیم بازهم با این عدد 2 به یک بن بست اساسی برخوردیم.

نشان "افتخار چلچراغ " به شهيد محمد بروجردي:




عرفان نظر اهاری روی سن می آید و شعری را می خواند. سپس کلیپی از رزمندگان جنگ پخش می شود. نظر آهاری دوباره روی سن می آید و از آقای ظریفیان(هم رزم شهید محمد بروجردی) و فرزند آن شهید به نمایندگی از پدرش دعوت می کند که روی سن بیاید تا نشان افتخار چلچراغ را دریافت کند.

نشان "افتخار ملي در حوزه ورزش" به نمايندگان تيم ملي واليبال نوجوانان:




امیر صدری روی سن میرود و از پویان امیری و رامین طبرسی به نمایندگی از دو جناح پرسپولیسی ها و استقلالی ها دعوت می کند که روی سن بیایند. پویان امیری و رامین طبرسی با یک تور والیبال روی سن می آیند و تا نصف مدت حضورشان همچون آن دو یاز قدیمی (پت و مت) مشغول باز کردن گره های تور از هم بودند.
امیر صدری از نمایندگان تیم ملی والیبال نوجوانان برای دریافت نشان "افتخار ملي در حوزه ورزش" دعوت می کند که روی سن بیایند.
امیر ژوله باز هم متلکی نثار فوتبال میکند و ابراز امیدواری می کند که مسئولین به والیبال توجهی نداشته باشند تا به سرنوشت فوتبال دچار نشود.

نشان "محبوبیت نسل سوم" به عادل فردوسی پور:

هانیه توسلی و علی میرمیرانی روی سن می روند.
هانیه توسلی می گوید: " من و خواهر کوچکم از شماره اول چلچراغ می خواندیم و چلچراغی هستیم"





علی میرمیرانی با لحنی شبیه مستندهای شبکه چهار از شاعری فرهیخته سخن می گوید که تا به حال استعداش کشف نشده و هانیه توسلی نیز از استعداد این شاعر جوان صحبت میکند. کلیپی در باب این شاعر درک نشده پخش می شود وبه معرفی جامع او می پردازد.
در این کلیپ در کرامات این شاعر آورده اند که او به "گل" علاقه ای وافر داشته و در اشعارش بسیار آنرا به کار می برده است و همچنین از تکه کلام" چه میکنه..." در اشعارش بسیار استفاده میکرده و در رسای معشوقه های چون "دلپیرو" و "رونی" چه غزلها و قصیده ها و دوبیتی ها که نسروده و نیز از نسبت اجدادی او با فردوسی حکیم سخن به میان آوردند.

بعد از پخش کلیپ تشویقها در سالن پرشورتر از قبل دوباره شروع می شود و عادل فردوسی پور برای دریافت" نشان محبوبیت نسل سوم " چلچراغ روی سن می رود.

فردوسی پور پس از دریافت نشانش از چلچراغ هرگونه رابطه اش را با شعر و شاعری این قبیل جلف بازی ها شدیدا تکذیب کرد و گفت اگر الان از من بخواهید یک بیت شعر بخوانم, نمی توانم این کار را انجام دهم.

کلیپ معرفی فردوسی پور نیز کاری از پیمان قاسم خانی بود.

فیلم محرمانه چلچراغ:




در این بخش از مراسم فیلم محرمانه چلچراغ با نقش آفرینی یوگی و دوستان به نمایش درآمد. در این فیلم به کارگردانی ابراهیم رها یوگی نقش بزرگمهر شرف الدین را بازی میکرد و دوستان او هم نقش بقیه اعضای تحریریه. کشتی یوگی هم در نقش تحریریه چلچراغ به کار خود ادامه می داد.
دوبله این کلیپ کاری ازگلوری اینترتیمنت بود.

نشان" افتخار ملی در حوزه موسیقی" به محسن نامجو:




بزگمهر شرف الدین روی سن می آیند و از محسن نامجو نیزبا لفظ " اعجوبه(!) موسیقی ایران" دعوت می کند برای دریافت نشان افتخار ملی در حوزه موسیقی از جانب چلچراغ روی سن بیاید. نامجو پس از دریافت جایزه اش از تکثیر غیر مجاز کارهایش گله میکند و از حاضران به عنوان نمایندگانی از جانب مخاطبانش در حوزه موسیقی درخواست می کند که ادامه دهنده ای تکثیر غیر مجاز کارهایش نباشند جلوی این کار را بیش از پیش بگیرند.
نامجو همچنین از احمد دهقان نویسنده کتاب "من قاتل پسرتان هستم"(که فیلم پاداش سکوت از روی آن ساخته شد) نیز به خاطر کتابش تقدیر کرد.
بعد از صحبتهای محسن نامجو کلیپی از او پخش شد.

نشان "افتخار ملی در حوزه ادبیات" به هوشنگ مرادی کرمانی:

صدای فزاد حسنی و بهاره رهنما از پشت صحنه می آید ولی هیچ کس روی سن نیست. بعد از چند لحظه هر دو آنها روی سن می آیند و صحبتهایی به شوخی بین شان رد و بدل می شود.




فرزاد حسنی و بهاره رهنما بعد از بازگو کردن خاطرات گذشته شان درباره آثار ادبی هوشنگ مرادی کرمانی از او دعوت می کنند تا برای دریافت نشان افتخار ملی در حوزه ادبیات از طرف چلچراغ به روی سن بیاید.

چند جمله ی بی ربط: دیدن فرزاد حسنی بعد از مدتها بدجوری دلتنگمان کرد. یاد آن کوله پشتی های پیش از رادان اش به خیر.

نشان " فعالیتهای اجتماعی" به مهتاب کرامتی:

مهتاب کرامتی در ایران نبود و قرار شد جایزه برایش ارسال شود.

نشان ویژه تراکتورهای چلچراغ:

کلیپی از چند لودر پخش می شود و گوینده می گوید خودتان تصور کنید تراکتور است.

بعد از پخش کلیپ برای عینیت بخشیدن به تصاویر و توضیح جنبه انسانی تراکتور از سهیل سلیمانی و شیما شهرابی برای دریافت نشان تراکتور چلچراغ دعوت می شود روی سن بیایند.



سهیل سلیمانی ابراز خرسندی می کند که به جز طنز قسمتهای دیگر هم بالاخره دیده شدند.
نیما اکبر پور روی سن می آید و جایزه ویژه این دوستان را که یک تراکتور پلاستیکی بود مشترکآ به هر جفتشان اهدا می کند.

نشان "محبوبیت نسل سوم" به گلشیفته فراهانی:

شرمین نادری روی سن می رود و یادش می رود قرار است چه کسی را به عنوان همکارش در اهدا جایزه صدا کند. ژوله به جای او از بهزاد فراهانی درخواست می کند که روی سن بیاید.
بهزاد فراهانی با یک عملیات آکروباتیک از صندلی اش بر می خیزد و به روی سن می آید و در همان بدو ورود چند هندوانه به مجموع هندوانه های زیر بقل امیر مهدی ژوله اضافه می کند.
بهزاد فراهانی و شرمین نادری از گلشیفته فراهانی دعوت می کنند برای دریافت نشان محبوبیت نسل سوم چلچراغ روی سن بیاید و بهزاد فراهانی از امین مهدوی (شوهر گلشیفته فراهانی) نیز دعوت می کند که آنها را بر روی سن همراهی کند.



گلشیفته فرهانی پس از دریافت نشانش چند دقیقه ای برای خوانندگان چلچراغ صحبت می کند و سپس از حاضران در سالن تقاضا می کند که به افتخار مرحوم رسول ملاقلی پول 10 ثانیه کف بزنند.

و نوبت به طنازان چلچراغ رسید ...

امیر مهدی ژوله از طنز پزدازان چلچراغ دعوت می کند روی سن بیایند و چند دقیقه بعد جلال سعیدی, مسعود مرعشی , نیما دهقانی و حسام الدین مقامی کیا بر روی سن حاضر می شوند.




اول از همه جلال سعیدی چند جمله ای می گوید که با کنایه گلایه هایش را در لابه لای آنها بیان می کند و پس از آن خاطره ای طنزی را از سفر چند سال قبلش با نیما اکبر پور به استامبول و ماجرای کسوف جزیره "بیوک اقا(آدا)" در ترکیه تعریف می کند.

پعد از آن حسام الدین مقامی کیا چند دوبیتی با محوریت آقای خاتمی, شب چله, سوراخ بینی و کاربرد انگشت در آن خواند.

سپس نوبت به نیما دهقانی رسید تا تکه پاره های شعر از پیش سانسور شده اش را در باره مردی که به امید دیدن خواب شخصی می خوابد ولی در خواب آقای خاتمی را می بیند و به گفتگو با او می پردازد بخواند. ولی هنوز شعر او به نیمه راه نرسیده از پشت صحنه سانسور می شود.



آخرین نفر از طنزنویسان چلچراغ که شروع به صحبت کرد مسعود مرعشی بود. مرعشی در ابتدای صحبتش یادی از افرادی کرد که به دلیل کمبود جا در بین دیگر خوانندگان مجله حاضر نشدند وامکان شرکت در جشن چله امسال برایشان فراهم نشد .او در ادامه متنی را به سبک محرمانه های خودش با همان پانویسهای مشهورش خواند. خواندن محرمانه های چلچراغ دوست داشتنی است و شنیدن آن با صدای نویسنده اش دوست داشتنی تر. محرمانه خوانی مرعشی بیشتر به دلمان نشست تا اینکه با خنده ای زودگذر فراموشش کنیم.
خنده های فراموش شده این بخش بیشتر حاصل دسترنج قیچی به دستان چلچراغ بود. از سر و روی جملاتی که طنز نویسان چلچراغ می خواندند رد پای سانسور بی منطق نوشته هایشان کاملآ مشهود بود.

نشان" افتخار ملی در حوزه سینما" به پرویز پرستویی:

منصور ضابطیان و پگاه آهنگرانی روی سن می آیند تا جایزه این بخش را اهدا کنند.
چند دیالوگ از فیلم "مارمولک" با صدای پرویز پرستویی از بلند گوی سالن پخش می شود.
منصور ضابطیان و پگاه آهنگرانی اعلام می کنند که نشان افتخار ملی در حوز سینما از طرف چلچراغ به پرویز پرستویی اهدا شده.
اما پرویز پرستویی به دلیل اکران فیلم به نام پدر در کیش دو روز قبل از جشن به کیش سفر کرده ولی قبل از رفتن به تحریریه آمده و مقابل دوربین چلچراغ قرار گرفته تا صحبتهای خود را به این شکل به گوش خوانندگان چلچراغ برساند.
بعد از پخش پیام تصویری پرویز پرستویی دختر آقای پرستویی به روی سن می آید و به نیابت از پدر نشان چلچراغ را دریافت می کند.
یادمان قیصر امین پور و اجرای موسیقی توسط حسین زمان و محمد رضا چراغعلی:

کلیپی از مراسم اهدای نشان فرزانگی چلچراغ به قیصر امین پور در جشن چله سال گذشته به یاد او پخش می شود.
محمد رضا چراغعلی و حسین زمان به روی سن می روند.
حسین زمان از حاضران در سالن عذر خواهی کرد و گفت:" امشب دلیلی برای شادی ندارم و اجازه می خواهم که ترانه های شادی را امشب نخوانم"و پس از ان اشاره کوچکی به نامه "مینا باقی" کرد.
حسین زمان و محمد رضا چراغعلی ترانه نوبت عاشقی(از سروده های قیصر امین پور) را اجرا کردند و پس از آن حسین زمان کار جدیدی را با شعری از رهی معیری خواند.

خاتمی آمد....

ساعت 18 و 15 دقیقه ,در بین اجرای حسین زمان, ناگهان جو سالن به پر شور ترین زمان خود تا به آن لحظه رسید و همه از روی صندلی ها برخاسته بودند. همان موقع بود که سید محمد خاتمی وارد سالن شده بود چند دقیقه بعد سرود ای ایران از بلند گوهای سالن پخش شد و جمعیت یکصدا با آن همخوانی می کردند. سید محمد خاتمی در محاصره عکاسان و با تشویش چلچراغیها به سمت ردیف جلوی سالن رفت و همانجا نشست.

ادامه اجرای حسین زمان و اعتراض او...

حسین زمان قطعه آخر را در حضور خاتمی به یاد شهدای جنگ خواند.
در بین اجرای زمان برگه ای را به او داده بودند که روی آن نوشته بود:" آقای زمان لطفآ کوتاه " در لا به لای اجرای او صدای میکروفن را قطع کرده بودند.
زمان در اعتراض به این مساله گفت: "من به این نوشته ها توجهی نمی کنم" و در اعتراض به قطع صدایش گفت: "صدای مردم را نمی توانند قطع کنند"

نشان "یک عمر افتخار" به دکتر علی شریعتی و تقدیر از قیصر امین پور:

پوران شریعت رضوی به نیابت از دکتر علی شریعتی روی سن آمد و نشان یک عمر افتخار را به انتخاب خوانندگان چلچراغ از فریدون عمو زاده ی خلیلی دریافت کرد.
او در ابتدای صحبتش اشاره ای به قیصر امین پور کرد سپس این موضوع را که با فشارهای متعدد با زهم نام شریعتی زنده مانده است را تحسین کرد. بعد از آن همسر قیصر امین پور نیز چند دقیقه ای درباره ی قیصر صحبت کرد و پس از آن سجاد صاحبان زند به روی سن آمد و یادبودی را به همسر قیصر امین پور تقدیم کرد. صاحبان زند خاطره ای را از جشن چله سال گذشته چلچراغ درباره ی قیصر گفت و جای او را در جشن امسال بر روی تمام صندلی ها خالی خواند.

صدایی بدون نام... به یاد فرهاد:

"با صدای بی صدا... مثل یه کوه بلند... مثل یه خواب کوتاه... یه مرد بود یه مرد"

کلیپی از فرهاد پخش شد, اما هیچ کس اسمی از فرهاد نبرد. فقط یک کلیپ بی هیچ حرفی. کاش همین یک کلیپ را هم پخش نمی کردند تا اینگونه به نام بزرگ فرهاد بی احترامی نمی شد.

تقدیر برای سالگرد "نشان خلاقیت هنری چلچراغ" از مهران مدیری و پیمان قاسم خانی:

قسمتی از مجموعه تلویزیونی شبهای برره پخش می شود و به مناسبت گذشتن یک سال از اهدای نشان خلاقیت هنری درجشن شب چله سال گذشته چلچراغ به پیمان قاسمخانی و مهران مدیری, لوح تقدیری به آنها اهدا می شود.

خاتمی , فال حافظ و پرسش و پاسخی کوتاه:



فاطمه معتمد آریا روی سن می رود و از سید محمد خاتمی دعوت مکند که روی سن بیاید. هر دو نشستند تا فال حافظ شب چله را سید محد خاتمی برای خوانندگان چلچلراغ بگیرد.

معتمد آریا از خاتمی پرسید:"چه زمانی نخستين بار ديوان «حافظ» به دست گرفتيد؟"
و خاتمی در جوابش گفت:" يادم نيست! با حافظ خيلي سر و كار داشته‌ام. اما به درستی اولين باري را كه حافظ به دست گرفتم، به ياد ندارم.در مكتب‌خانه‌هاي‌ قديم پس از آموزش قرآن، سعدي و حافظ مي‌خواندند، ولي من مكتب كم رفتم و از دبستان شروع كردم. در خانه‌ي ما پدرم كه يك روحاني بود، اهل ذوق و ادب بود. ايشان وقتي معاني‌البيان درس مي‌دادند از اشعار فارسي به عنوان شاهد مثال استفاده مي‌كردند. از اين رو من از همان ابتدا با حافظ و سعدي آشنا شدم و حافظ را آيينه‌ي تمام‌نماي فاخر جان بلند ايراني مي‌دانم."

اینجا بود که خاتمی تفالي به حافظ زد و فال را برای حاضران خواند:

دوش در حلقه ی ما قصه گیسوی تو بود


تا دل شب سخن از سلسه ی موی تو بود


نکته جالب ماجرا آنجا بود که خاتمی دوباره دیوان حافظ را از نو باز کرد و مجددآ همان شعر قبلی تکرار شد.

معتمد آریا از خاتمی پرسید:" آيا مي‌دانيد جوانان نيز چه‌قدر شما را دوست دارند؟ فکر می کنید این دوست داشتن متقابل است؟
خاتمی در پاسخ گفت: "من فقط می توانم بگویم که جوانان را دوست دارم! به آنها ارادت دارم و محبت هم از آنها می بینم. فكر مي‌كنم علی رغم وجود فاصله‌ي سني، هم‌زباني و هم‌دلي در بين ما وجود دارد و فقط كاري كه من كردم اين است كه جوان را باور کردم و سعي كنم به گونه‌اي كه هستند به آنها نگاه كنم, نمي‌دانم چه‌قدر موفق بوده‌ام, حداقل این است که جوان احساس میکند من این تلاش را می کنم."
معتمد آریا گفت:" شما جزو نادر کسانی بودید که در طول تاریخ سیاسی ایران همی مردم رو با صفات برتر خواندید... کارگران
زحمتکش, معلمان دلسوز, خانمهای خانه دار مهربان. و این موضوع به من بعنوان یک شهروند و کسی که در این مملکت کار فرهنگی میکند یک غرورو انسانی داد"
معتمد آریا شور و اشتیاق جوانان را ناشی از لحن کلام خاتمی دانست و علت این لحن کلام را اعتقاد و نگاه خاتمی به این نسل و نسلهای دیگر بیان کرد.
خاتمی در ادامه صحبتهای معتمد آریا گفت:" شما هنرمندان به‌خصوص شما خانم معتمدآريا که شخصيتی‌ اخلاقي, توانمند و هنرمند هستيد متعلق به يك نسل و یک عصر نيستيد, متعلق به ايران بزرگ هستيد و همیشه در دلها جا خواهید داشت و نه تنها نسل امروز بلكه نسل‌هاي بعدي هم به شما احترام مي‌گذارند."

معتمد آریا گفت:" از افتخارات من این است که فقط یک فیلم تا به حال ساخته ام که آن هم در مورد آقای خاتمی است و آنرا در گنجینه خانه ام حفظ کرده ام"



معتمد آریا به فیلمهایی اشاره می کند که دانشجویان اشک می ریزند و نام خاتمی را صدا می زنند و صحنه ایی که پیرزنی می خواهد دست خاتمی را ببوسد و از خاتمی سئوال میکند:"چه چیزی میان شما و این همه عشق و شوری که در ملت ایران وجود دارد هست؟"
خاتمی در جواب این سئوال گفت: "نمي‌دانم.... من قطره‌اي بسيار كوچك و ناچيز از اقيانوس عظمت و بزرگي ملت ايران هستم و به اين افتخار مي‌كنم كه ايراني‌ام."

خاتمی در پایان گفت:" ايران بسيار بزرگ است و بايد جايگاهي بالاتر از آن‌چه امروز دارد، در عرصه‌ي بين‌المللي داشته باشد. ان‌شاءالله با همت، انديشه‌ي بلند و دل‌هاي آزاد، روزهاي روشن‌تري را براي ايران عزيز ببينيم."

پایان مراسم:

در پایان جشن هوتن ابوالفتحی به روی سن می آید و روند برگزاری جشن را از ابتدا توضیح می دهد و پس از آن نویسندگان چلچراغ به همراه سید محمد خاتمی عکس دسته جمعی می اندازند.



مهدی کریمی





______________________


گزارش دوم :

امسال به طرز محسوسی همه چی با کلاس تر شده بود. از آوردن کارت جشن با پیک گرفته تا کل مراسم.
از ترس این که از نظر جا مانند پارسال به مشکل بخوریم ساعت 14 یعنی دو ساعت قبل از آغاز مراسم خود را به سالن می رسانیم. جلوی در پایین این طرفی می گویند بروید در آن طرفی! جلوی در آن طرف عده ای هم فکر ما را کردند و زود تر از ما آمده اند

پس از مدتی می گویند بروید جلوی همان در اولی ! پس از نیم ساعت معطلی اجازه رفتن به بالا را پیدا می کنیم.
بالا هم مدتی برای وارد شدن به سالن اصلی صبر می کنیم و بعد وارد سالن می شویم.
منتظر می شویم که مراسم شروع شود. مجری مراسم هم کسی هست که خیلی ها معتقداند محبوبیت او از برد پیت هم بیشتر است ... او کسی نبود جز امیر مهدی ژوله !


************



ژوله در ابتدا می گوید که گوشی که در گوش او است فقط وسیله ای برای زیبایی نیست و برای سفارش و سانسور کردن او در مواقع لزوم به کار می رود! البته او قول داد که تن به سانسور ندهد!
در ابتدا خانم عرفان نظر آهاری نشان افتخار را به فرزند شهید محمد بروجردی دادند.

*************

ژوله برای معرفی امیر صدری می گوید: او پزشک است، در سرویس بین الملل نشریات کار می کند ، دبیر بخش ورزشی تمام نشریات ایران است و همچنین نقد سینمایی هم می کند ! فکر کنم فقط یک نفر بیشتر از او پست داشته باشد !! ... (خنده جمعیت) ژوله در ادامه می گوید: من که کسی را نام نبردم چگونه به شما الهام شد؟!! ( انفجار جمعیت )
رامین طبرسی و پویان امیری به همراه تور والیبال (!) به روی سن آمدند ... !


و نشان ورزش را به بچه های تیم والیبال نوجونان اهدا کردند
بعد هم ژوله آرزو کرد که هم چنان کسی به والبیال توجه نداشته باشد تا والیبالمان باز هم بدرخشد!

**************


هانیه توسلی به همراه علی میرمیرانی نشان محبوبیت نسل سوم را به عادل فردوسی پور اهدا کردند.
قبل از آمدن فروسی پور کلیپی خنده دار از قسمتی از فیلم فضانوردان می آیند که مربوط به او بود پخش شد.



عادل فردوسی پور یکی از مهمانانی بود که به شدت تشویق شد. تشویق بیش از حد برای او کاملا مشهود بود.
علی میرمیرانی هم گفت: نسل سومی ها به نشانه حمایت از نقد و انتقاد عادل فردوسی پور را انتخاب کرده اند.




***************

فیلم محرمانه نیز پخش شد. این فیلم این بار با محرمانه های قبلی تفاوت های عمده ای داشت ... قسمتی از کارتون یوگی و دوستانش با هنرمندی عزیزان چلچراغی پخش شد!



محرمانه امسال حول و حوش مشکلات 40 چراغ و پیچ های خطرناک بود و هم چنین توضیحی کوچک درباره سرماخوردگی طنز نویس های چلچراغی.
به واقع محرمانه امسال از بار طنز کم تری بر خوردار بود. به نظر می آید که هوا بس ناجوان مردانه سرد است ...
ژوله اعلام کرد دوست دارید ابراهیم رها رو ببینید ؟ همه گفتن بعله ... او هم گفت من هم خیلی وقته که دوست دارم!!

****************

محسن نامجو نشان موسیقی را دریافت کرد . بزرگمهر شرف الدین نشان او را اهدا کرد. بعد هم یک کلیپ از او پخش شد .


امیر ژوله تصریح کرد که بزرگمهر شرف الدین نماینده خارج در چلچراغ است ! به طوری که تمام جملات او با yes ، ok و .. شروع می شود!


*****************

صدای صحبت دو نفر خارج از سن می آمد که پس از مدت کوتاهی به روی سن آمدند : بهاره رهنما و فرزاد حسنی .
پس از صحبت های این دو نفر نشان ادبی را به هوشنگ مرادی کرمانی اهدا کردند.
آقای مرادی کرمانی از حضور در جمع چلچراغیها ابراز خوشحالی کرد و گفت که در حین مراسم با حضور در میان شما احساس کردم که جوان تر شده ام ... و با تشویق بسیار رو به رو شد.



هم چنین فرزاد حسنی از چلچراغیها به عنوان بهترین دوستان مطبوعاتی خود نام برد.
بهاره رهنما هم گفت از این که در جمع چلچراغیها هستم آن قدر خوشحالم که می خواهم گریه کنم


*****************

کلیپی با محوریت بولدوزری در حال فعالیت پخش شد. صدای بر روی کلیپ گفت چون تصویر تراکتور نداشتیم از بولدوزر استفاده کردیم ! و بعد از اتمام کلیپ از تراکتور چلچراغ سهیل سلیمانی و هم چنین شیما شهرابی برای تقدیر به عنوان نویسنده های برگزیده چلچراغ دعوت شد. شیما شهرابی از نیما اکبرپور خواست که برای تقدیر به روی سن بیاید . هدیه برای سهیل سلیمانی یک عدد تراکتور اسباب بازی بود !




سهیل سلیمانی از این که به غیر از طنز نویسان چلچراغ گروه دیگری از نویسنده ها مورد توجه قرار گرفته اند ابراز خوشحالی کرد.


*****************


کل کل امیر ژوله درباره یکی از نویسنده ها شروع شد ... حتما می توانید حدس بزندی چه کسی باید می آمد ... بله ! شرمین نادری ! شرمین نادری بعد از خوش و بش دوستانه (!) با ژوله گفت قرار بود به یاد سال گذشته نیما رئیسی هم الآن حضور داشته باشد که نتوانست. او از بهزاد فراهانی دعوت به عمل آورد.


پس از آن از گلشیفته فراهانی به عنوان افتخار نسل سوم دعوت شد. گلشیفته فراهانی مانند سال گذشته از انتخاب خوانندگان چلچراغ
بسیار شادمان بود . او گفت: سال گذشته با بهرام رادان در این جا قستمی از فیلم سنتوری را دیدیم که اجازه اکران پیدا نکرد. واقعا خیلی خوشحالم با این که امسال فیلمی از من اکران نشده باز هم شما من را انتخاب کردید. امیدوارم با فیلم های جدیدم از خجالت شما دربایم. بهزاد فراهانی هم گفت به نظر من صرف ساخت یک اثر هنری اجازه اکران آن را می دهد و امکان ندارد که فیلمی را مردم نبینند.

*****************

نوبت به طنز نویس های چلچراغ رسید که به روی سن آمدند : جلال سعیدیمسعود مرعشینیما دهقانیحسام الدین مقامی کیا .
در این بین شعری که نیما دهقانی برای آقای خاتمی خواند بسیار مورد توجه قرار گرفت. البته بیشتر شعرش به علت کمبود وقت و گاهی هم به علت سانسور ! خوانده نشد.
مسعود مرعشی هم در ابتدای مراسم خود خود گفت خیلی از خواننده ها هم نتوانتستند کارت بگیرن و در این جمع چلچراغی حضور ندارند.
مسعود مرعشی با این حرف خود نشان داد که چه اندازه به یاد خوانندگان چلچراغ هست که آن ها را حتی در جشن و با وجود حضور مهمانان سرشناس فراموش نمی کند.





******************


پگاه آهنگرانی و منصور ضابطیان به روی سن آمدند. به وضوح منصور ضابطیان به اندازه مهمانان سرشناس تشویق شد.




منصور ضابطیان گفت نشان سینمایی را به کسی اهدا می کنیم که صدایشان هم مانند بازیشان خاطره ساز است ... و نشان سینمایی به پرویز پرستویی اهدا شد .. که بسیار حیف در مراسم حضور نداشتند . به جای آن فیلمی از ایشان که در دفتر مجله 40 چراغ گرفته شده بود پخش شد که از انتخابشان تشکر کردند و بابت عدم حضورشان در مراسم عذر خواهی کردند. و دختر ایشان جایزه را دریافت کردند.


*******************

به یاد قیصر امین پور قستمی از فیم شب چله سال گذشته نیز پخش شد.
بعد هم حسین زمان به روی سن آمد و چند ترانه اجرا کرد.
او می‌خواند که حق با گلوله نیست، حق با پرنده هاست، همدست عشق باش؛ یک دست بیصداست.


********************

در همان زمان ها بود که حنب و جوش عجیبی در سالن احساس می شد ... که همه و همه نشان از یک چیز داشت ... بله ... و ... مردی با عبای شکلاتی آمد ... ورود او همان و در آسمان سیر کردن ما از شعف همان ... تا جند دقیقه پس از آن که ایشان وارد سالن شدند هم چنان ایستاده بودیم و فقط صدای دست و جیغ بود که می آمد ... بعد هم حسین زمان آخرین ترانه خود را با همراهی مردم خواند.


فریدون عموزاده خلیلی هم نشان یک عمر افتخار را مانند سال گذشته به همسر دکتر شریعتی اهدا کرد.

*******************

پس از آن قسمتی از فیلم شب های برره پخش شد و بعد مهران مدیری و پیمان قاسم خانی بر روی سن آمدند. در ادامه ، چلچراغ بعد از گذشت یك سال از اهدای نشان خلاقیت هنری شب چله گذشته به مهران مدیری و پیمان قاسم‌خانی دوباره لوح تقدیری را برای یادآوری اهدا كردند. البته پاچه خواری های ژوله نیز قابل ستایش بود!


******************


و بعد فاطمه معتمد آریا از سید محمد خاتمی دعوت کرد که به روی سن بیاید.
آن دو بر صندلی هایی که از قبل آماده شده بود نشستند و قبل از آن که شروع به صبحت شود همه ی حضار ترانه یار دبستانی را خواندند . انگاری این ترانه با شب چله چلچراغ پیوند خورده است ...
و بعد از آن ، گفت و گوی کوتاه فاطمه معتمد آریا با مردی برای تمام دوران آغاز گردید.
سید محمد خاتمی در جواب به این سوال که از کی حافظ می خواند گفت: " یادم نیست! با حافظ خیلی سر و كار داشته‌ام؛ اما به درستی اولین باری را كه حافظ به دست گرفتم، به یاد ندارم."






او در پاسخ پرسش دیگر در بیان رمز ارتباطش با جوانان گفت: " من فقط می‌توانم بگویم جوانان را دوست دارم."
او همچنین گفت: " شما هنرمندان به‌خصوص شما خانم معتمدآریا شخصیت‌های اخلاقی هستید كه متعلق به یك نسل نیستید؛ متعلق به ایران هستید و نه تنها این نسل بلكه نسل‌های بعدی به شما احترام می‌گذارند. "

********************

و بعد هم عکس یادگاری نویسنده های چلچراغ با آقای خاتمی...

و اتمام مراسم...

البته مهمانان سرشناس دیگری نیز بودند که روی سن نیامدند ، از جمله :


محمدرضا خاتمي ، باران کوثري ، محمد علي ابطحي ، نيکي کريمي ، سيروس الوند ، مصطفی رحمان دوست ، سروش صحت ، هومن سیدی ، عبدالجبار کاکايی ، شقايق دهقان ، آزاده صمدی ، ميلاد صدرعاملی ،زهرا اشراقي ، مهدي کرم پور ، حبيب رضايي ، مهراب قاسم خانی و ...

بعد از پایان مراسم مانند خیلی از خوانندگان دیگر در هنگام خروج مدتی با نویسنده های چلچراغ گفت و گو کردیم که با تذکرات دوستانه (!) مسئولین سالن به بیرون هدایت شدیم !
در کل مراسم امسال از نظر نظم و برنامه ریزی بسیار بهتر از پارسال بود. برنامه ها هم بسیار عالی بود.
به امید چله های چلچراغی بعدی ...

فرید عطار زاده


___________________________



ایرادات شب چله چلچراغی

اولین و مهم ترین چیزی که مطمئنا به ذهن همه می رسدو به قلمبگی شکم مبارک هم مربوط می شود، این بود که خبری از آجیل و سن ایچ و نسکافه نبود، دلیلش هم گویا سخت گیری های مسئولین سالن بوده.
الان دیگه به بچه های پیش دبستانی هم خوراکی می دهند بلدند زمینو کثیف نکنند و بخورند. نمی دونم مسئولین سالن در مورد چلچراغی ها چه فکری پیش خودشون کردند!
زمانی که آقای حسین زمان برای اجرای ترانه هاشون روی سن بودند بعد از اشارات سیاسیشون گویا کاغذی به ایشان دادند و در آن نوشته بودند "آقای زمان! لطفا کوتاه" که آقای زمان از این موضوع خیلی عصبانی بودند! به نظرم این اصلا خطایی نبود که موجب ناراحتی بشه بزرگترین آدم ها هم اگر روی سن باشند به خاطر حوصله عمومی و یا فشردگی برنامه ها خوب مسئولین برنامه گاهی مجبورند به این کار، من دلیل ناراحتی آقای زمان از این کاغذ رو درک نکردم و حرف هایی هم که ایشون در پی این اتفاق زدند به نظرم مقداری بوی جو زدگی داشت.
نمی دونم، شاید در کاغذ چیز دیگری نوشته بودند!
مهمانانی در این مراسم بودند که واضحه به دلیل کمبود وقت نمی شد همه روی سن باشند مثل آقای سروش صحت و حبیب رضایی یا خانم ها کریمی و کوثری، فکر کنم برای احترام حداقل بد نبود امیر ژوله اسمشون رو برای حضار اعلام می کرد.
یک کلیپ خیلی زیبا از فرهاد پخش شد که از بهترین قسمت های جشن بود ولی متاسفانه قبل یا بعدش هیج اسمی از فرهاد برده نشد،نمی دونم چرا؟!
یه خرده این مراسم چیز بود، یعنی منظم و اینا بود، که با چلچراغی بودن یه جورایی متناقض بود، شاید دست های غیر چلچراغی هم در کار بوده!
مراسم امسال به نظرم به شدت کم اشتباه و منظم بود شاید هم به نظر من نیومد،اگر ایرادی بوده که ما ندیدیم به ما میل بزنید یا تو بخش نظرات بنویسید،
ممنون از همه چلچراغی ها

علی رستگار

ali.rastegar@gmail.com

۱۳۸۶ آذر ۲۶, دوشنبه
توضیحاتی درباره جشن چله

خوشبختانه پی‌گیری‌های دوستان شما در چلچراغ به سرانجام رسید و جشن چله با 2 روز تأخیر- در روز یک‌شنبه 2 دی برگزار می‌شود.
لطفاً عجله نکنید! کارت میهمانان تهرانی از روز سه‌شنبه 26 آذر برایشان ارسال می‌شود و به میهمانان شهرستانی هم تلفنی خبر داده می شود که کی و چگونه کارت خود را دریافت کنند.
حضور در جشن با توجه به زمان مراسم خیلی سخت خواهد شد اما به هر حال 40 چراغ وظیفه خود را انجام خواهد داد و امیدواریم دوستانی که می‌توانند در جشن شرکت کنند.