۱۳۸۶ خرداد ۱۰, پنجشنبه
آقای میر اسدالله و یک پیشنهاد
پیش نوشت: برای اینکه از شر قصه ی لیلی و مجنونی که میخوام تو پاراگرافهای بعدی تعریف کنم در امان بمونین و مستقیم به اصل مطلب برسین٬‌ لطفاً تا پاراگرافی که با علامت *** مشخص شده رو نادیده بگیرین.
.
سلام به همگی
.
حقیقتش دلم نمیخواد دعوای قدیمی مخاطب و میراسدلله رو ادامه داده باشم چون هم به نظرم هم کهنه و کلیشه شده و هم آقای میراسدلله بیشتر از اونچه که بخوام نادیده بگیرم به گردنم حق داره. ولی لازم میدونم قبل اینکه برم سر اصل مطلب به یه نکته ی کوچیک اشاره کنم.
زمانی که من با صفحه ی موسیقی جهان آشنا شدم٬‌ تازه یه پنتیوم توی دوازده گیگی دست دوم جور کرده بودم که دو تا درایو شش گیگ داشت و روی یکیشون یه فولدر به اسم موزیک با مجموعه ی کامل آثار کریس دی برگ داشتم از سال هفتاد و شش تا نود و نه٬ یه سری سیاوش قمیشی و هایده با چند تایی سوج گاردن و شر و مدرن تاکینگ. گهگاهی هم منسون و هیتزفیلد عربده ای میزدن و انریکه ناله ای میکرد و لوپز هنرنمایی ای و سردردتون نداده باشم٬‌ به قول اجانب پنیری ترین مجموعه ای که ممکن بود توی فولدری به اسم موزیک پیدا بشه. با اینحال فولدر دیگه ای هم بود به اسم نیو که قطعاتی که از اینجا و اونجا به واسطه ی معرفی توسط آشناها و دوستان یا مقالات مجلات مختلف یا هر منبع دیگه ای پیدا میکردم و به نظرم باارزش تر از چیزی میرسیدن که بین اسپیرز و کیلرز و امثالهم قرار بگیرن رو توش ذخیره میکردم و مواقعی که فرصتی برای دراز کشیدن و با دقت گوش کردن پیش میومد٬ گریزی به فولدر تازه تاسیسم میزدم تا کمی لذت کشف ژانرهای جدید و خواننده های جدید که به زعم خودم کارهاشون از ارزش هنری بیشتری برخوردار بود رو تجربه کنم و قسمت اعظم این لذت هم به همین مسئله برمیگشت که تمام این قطعات چه پیشنهاد شده و چه انتخاب شده٬‌ تا حدود زیادی کشف شخصی محسوب میشدن. چون در نهایت٬ تصمیم گرفتن در مورد این که چه قطعه ای توی فولدر موزیک قرار میگیره و چه قطعه ای توی نیو با خودم بود.
الان به مدد کار و اقبال و لطف خداوند تبارک و تعالی یه پنتیوم فور هشتاد گیگ دارم با دو درایو چهل تایی که روی یکیش یه فولدر موزیک هست. بوکلی٬ بایرن٬ بیورک٬ ویتس٬ کیو و رزیدنتس جای دی برگ و آگلاسیاس و اسپیرز رو گرفتن و گوندری و گلیزر و هیلکوت جای وب و کان رو و من از این بابت باید ممنون و مدیون آقای میراسدلله باشم و هستم. اما میدونین جای چی رو الان خالی حس میکنم؟ جای فولدر نیو رو. حقیقتش رو بخواین آقای موسیقی جهان طوری با مجموعه ای که طبق سلیقه و تجربیات خودم و طی ماه ها گشت و گذار توی اینترنت و ورق زدن مجله های مختلف گردآوری کرده بودم برخورد کرد که حس کردم هرگز صلاحیت اینکه بتونم خودم در مورد ارزش هنری یک قطعه ی موسیقی قضاوت کنم و با انتخاب خودم از اثری لذت ببرم رو نخواهم داشت. تمام لذت و اعتماد به نفسی که اون چالش و اکتشاف به همراه داشت تو یه چشم یه هم زدن تبدیل شد به سرخوشی ساده انگارانه ی یه ذهن محدود و بی لیاقت که بهتره هر هفته منتظر مقالات میراسدلله باشه تا اینکه خودش بره دنبال تعریف موسیقی خوب و بد و با تکیه به عقل ناقص و سلیقه ی معوج و خام خودش بخواد در مورد ارزش هنری قطعات نظر بده و تصمیم بگیره.
حقیتش رو بخواید من مدت نسبتاً زیادی با همین معضل اعتماد به نفس هنری سر کردم و سعی کردم چشمم رو کاملاً روی غریزه ی زیبایی شناسانه ی خودم ببندم و فقط چشم به قلم اهن فن داشته باشم. اما بالاخره به این نتیجه رسیدم که دوست داشتن (و مهم تر از اون دوست نداشتن) و لذت بردن (و مهم تر از اون لذت نبردن) از آثار هنری وقتی ارزشمند و لذت بخشه که عنصر انتخاب٬ به زور تحقیر و سرزنش از شخص صلب نشده باشه. شاید پینک فلوید و آر. ای. ام و مسیو اتک و ردیوهد و کوهن و انیگما بهترین موسیقیدانان عصر ما نبودن٬ اما حضورشون توی فولدر نیو نشون دهنده ی این بود که من (مثل هر آدم دیگه ای) از تقویت کردن شم زیبایی شناختیم استقبال میکردم و مهم ترین مسئله همینه. پس دلیلی نداره فقط به این دلیل که علایق سابقم (که به هزار و یک دلیل از کمبود امکانات فرهنگی گرفته تا عدم دسترسی مناسب به رسانه های نقاد شکل گرفته بود) مطابق معیارهای موسیقی شناس های کارکشته چیپ و ساده انگارانه ست٬ خودم رو سرزنش کنم و پروسه ی لذت بخشِ اکتشاف رو متوقف. روی همین حساب تصمیم گرفتم دوباره یه فولدر نیو روی درایو موسیقیم بسازم و کار کشف کردن گروه ها و خواننده های مختلف رو از سر بگیرم. مقالات آقای میراسدلله هم میتونن به عنوان یه منبع مناسب معرفی کننده مورد استفاده ی من قرار بگیرن٬ ولی باید همیشه یادم باشه که تصمیم نهایی در مورد اینکه از اثری لذت ببرم یا نه٬ با خودمه.و اما پیشنهادی که داشتم.
.
***
.
حقیقتش دلم میخواست ببینم آیا امکانش هست که این فولدر نیو این بار پابلیک باشه؟ یعنی هم همگی بهش دسترسی داشته باشیم و هم همه بتونیم توی پر کردنش به هم کمک کنیم؟ کار خاصی نمیبره٬ فقط کافیه هر کدوممون خواننده ها ٬ موسیقیدان ها٬ نوازنده ها٬ حتی کلیپ سازهای مورد علاقه مون رو که فکر میکنیم شناختنشون ممکنه برای دیگران هم مفید باشه معرفی کنیم و دلایلمون رو برای اینکه اونها رو پیشرو میدونیم ذکر کنیم و در صورت امکان بعضی از کارهاشون رو هم بتونیم به عنوان نمونه معرفی یا ارائه کنیم. میدونم که خود آقای میراسدلله قبلاً بارها از خواننده های چلچراغ دعوت به همکاری کردن ولی برای آدمی با اعتماد به نفس و شرایط جغرافیایی من نامه نوشتن به دفتر مجله هم جرات و هم پولی میخواد که من از عهده ش برنمیام. و احتمال میدم بعضی از خواننده های دیگه هم باشن که شرایط مشابهی داشته باشن. برای همین فکر کردم شاید بتونیم در صورت موافقت مدیران وبلاگ٬‌از طریق نوشتن یه سری مقاله ی آماتوری روی وبلاگ و آپلود آثار خواننده ها یا کارهایی از این دست دیگران رو هم با هنرمندان مورد علاقه ی خودمون آشنا کنیم. قرار هم نیست همدیگه رو قضاوت کنیم. در نهایت٬ تصمیم در مورد اینکه اثری خوبه یا بد با خود اشخاصه. ما فقط محض معرفی هنرمندی که ممکنه پیش بعضی از دوستان چلچیراغیمون مهجور مونده باشه مینویسیم.
خود من میتونم برای شروع در اولین فرصتی که پیدا میکنم چیزی محض نمونه بنویسم تا ببینیم مورد تایید قرار میگیره یا نه. نظر شما چیه؟
.
سوگند حقیقی(نویسنده افتخاری)
۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۹, چهارشنبه
....
بعد از يك ماه و خورده اي تصميم به آپ گرفتيم.كلا از اين تصميمات زياد مي گيريم. ولي هيچ وقت نمي شد كه عمليش كنيم.فقط به دودليل:
1)حسش بود ولي موضوع نبود.
2)موضوع بود ولي حسش نبود.
لازم به توضيح است كه تا حالا دليل ما همون مورد يك بوده و مورد دو را به عنوان دكور نوشتم!
كلا چند تا موضوع در نظر داريم كه به صورت گروهي كار كنيم ولي تا حالا قسمت نشده كه حتي يك خط هم در موردش بنويسيم. پرونده هاي ما به زودي (تا آخر سال 1386 ) تقديمتان خواهد شد.مطمئن باشيد.

E امسال جاي نمايشگاه مطبوعات و غرفه چلچراغ در نمايشگاه كتاب خيلي خالي بود. كاش امسال چلچراغ هم بود....

E دو كتاب "كجا ممكن است پيدايش كنم" با ترجمه بزرگمهر شرف الدين و"دوئل" نوشته ابراهيم رها و تقويم چلچراغ كه توسط نشر افق به فروش مي رسيد ياد چلچراغ را در نمايشگاه كتاب زنده نگه داشته بود.

E راستي سي دي هاي جشن چله به دست شما رسيد؟ هنوز كه بعضي ها درگير هستن.جوابي هم كه از چلچراغ مي شنون اينه كه" صبر كن اين هفته ليست برگشتي ها بياد هفته ديگه زنگ بزن" و الآن هر هفته با چلچراغ در تماس هستن ولي خبري نيست....منابع آگاه مي گويند تا جشن چله بعدي سي دي حتما به دست كسي هايي كه نرسيده ،مي رسه.

E به نظر شما مي توانيم اميد داشته باشيم باز هم امير مهدي ژوله را در چلچراغ ببينيم؟

E بعد از آقاي مرعشي، نيما دهقاني هم دارد كم كم به يك چلچراغي محبوب تبديل مي شود.ما منتظر سوميش هستيم!

E حتما آگهي خبرنگار افتخاري چلچراغ را ديده ايد. براي ارائه نمونه كار كه مي رويد به دفتر مجله بايد منتظر بمانيد كه صحبت حانم نادري با نفر قبلي تمام شود. وقتي منتظر نشسته ايد جو آنجا و صداي خانم نادري كه دارد با نفر قبل صحبت مي كند يك جوري است! به طوري كه وقتي كار نفر قبلي تمام مي شود و خانم نادري مي گويد بعدي، نا خود آگاه از استرس زياد به ياد اتاق تزريقات مي افتيد! در اخر كار هم خانم نادري مانند تست هاي بازيگري مي گويد اگه خواستيم با شما همكاري كنيم بعدا باهاتون تماس مي گيريم! حالا خدا مي داند ابن بعد چه موقع خواهد بود!

E پرونده كتاب نوآوري جالبي بود.از پرونده هاي خشك وخسته كننده كه معمولا در اين زمان در تمام نشريات كار مي شود خبري نبود. ولي كميك استريپش يك چيز ديگه بود!

E صحفه ي سلام دل همه رو برده. صفحه اي با لحني خاص و انتقادي.اميدوارم اين صفحه تعطيل نشه.آقاي فاطمي لطفا اين صفحه را ادامه بديد...
فرید عطار زاده