۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه
چلچراغ روشن تر
از شماره 6 بود که خواننده چلچراغ شدم . داشتم سرگردان بین لجنزار نشریات
سیاه و زرد دنبال یه مجله می گشتم که سبز باشه . آخه من از بچگی سبز بودم
. از همون زمانی که تمام لباسامو سبز انتخاب میکردم شاید دنبال یه عده
نویسنده بودم که قلم سبز بدست باشند .  و چلچراغ کشف من بود در انتهای
سالهایی که از 27 عبور میکردم . چقدر دیر ! اولین نامه نوشتن من با این
لقب شروع شد : امپراتور نامه نویسی از پانگولازیا . از سرزمین خون
آشامهای فلسفی که از خون نیچه و زرتشت آشامیدند . اما نوشتم و ممیزی شدم
و سانسور . باز نوشتم و ممیزی شدم و سانسور و رسیدیم به زمانی که خاتمی
رفت و کمتر نوشتم . امپراتور نامه نویسی بازنشست شد و اسمش از صفحه همیشه
روشن همچون در یک آینه پرید . پرید و زمان هم مثل اسم من پرید به خرداد
88 و ...
انتظار داری چی بگم که تو این وبلاگ خواننده های چلچراغی هم ممیزی نشم ؟
و اینبار دستم رو کیوسک به چلچراغ هم دراز نشد . برای من که 30 سال تو
تاریکی بودم و هستم دیگه چلچراغ نوری نداره کاش برای قلم سبز بدستان نور
راهی باشه برای روزی که ... نمیگم باز که ممیزی نشم .

امپراتور بازنشسته نامه نویسی
رامین پرهام
پانگولازیا