۱۳۸۴ آبان ۸, یکشنبه
دست نوشته های یک کودک فهیم

نوشته زیر یک یاد آوری غمناک یا شاید هم خوشحال کننده برای نوستالوژی بازان چلچراغی هست. اگر کودک فهیم اینرا میخواند بگذار بگوییم . بگذار بگوییم که دلمان برایت تنگ شده . دلمان برای آن تحلیلهایت از جام جهانی تنگ شده. وقتی رفتی تازه فهمیدیم که چقدرتنگ شده .

آخر می دانی , ما هم تورا عاشق می بودیم, ای کودک فهیم .

الان کجا هستی؟؟؟ اصلآ یادت هست مارا...یادت هست آن روزها را.. .یا تو هم مثل خیلی ها فراموشی گرفته ای؟!

_____________________________________________________________


عقشولانه های یک کودک

با اینکه بابایم می گوید دهانم هنوز بوی پفک می دهد ولی من تو را عاشق می باشم، ای دختر همساده! هر بار که با موهای دمب موشی ات به حیاط می آ یی تا لی لی بازی کنی و هی دماغت را بالا می کشی از بس هوا سرد می باشد، دل کوچک من خیلی قنج می رود.
ان روز که در اِستپ هوایی توپ را بالا انداختی که "کودک فهیم" و من سوزیدم، فهمیدم که در گلویت گیر کرده می باشم و اصلا فکر نمی کنم که تو از ممد فرنگیز خانوم اینا با آن کت شلوار مسخره اش خوشت
می آید. من از تو خیلی دلگیر می باشم از بس عباس اقای بقال محله لپ تو را کشید که "کوچولو چی می خوای؟" و تو بی حیایانه خندیدی و من تا صبح ماهواره ممد فرنگیز خانوم اینا را تماشا کردم که غیرت خونم نرمال شود.
من هر روز لب پنجره منتظرت می نشینم و با دستان کوچولویم هی گیتار می زنم که "چه خوشگل شدی امروز" و تو از سرویس مدرسه پیاده می شوی و در حالی که با راننده گنده بک سرویس بای بای می کنی و وسط کوچه مقنعه ات را در می اوری و من "دلم تنگه برادرجان" می خوانم و با سوزیدنم می سازم.
ان یکی روز که معلمتان "من بادام دارم" درس داد و تو گریان امدی که "دلم بادام می خواهد" من به تو خیلی بادام دادم و تو خندیدی و نفهمیدی که من به چه دلهره از اجیل فروشی سر کوچه بادام را دزدیدم و اقاهه به من گفت: فسقلی الدنگ
تو خیلی خوشگل قشنگ می باشی ولی هیچ وقت به زیبایی خانم معلم ما که فامیل سوفیالورن اینا می باشد
نمی رسی و بابایم عاشق او می باشد و به زودی با هم همسر می شوند و من خیلی خوشحال می باشم که خانم معلم عزیز که زنی زیبا و مهربان می باشد خیلی برای خوشبختی بابایم تلاش می کند"
خانم معلم می گوید:" تا همین جا بس می باشد. دیکته عقشولانه بهت گفتم که خسته نشوی!" من خیلی ناراحت می باشم که خانم معلم از احساسات پاک من سوء استفاده می کند و دیکته های بد اموزی می گوید از بس که همساده ما اصلا دختر ندارد.
خانم معلم می گوید:" من رفتم. به بابایت سلام برسان بگو پول این تدریس خصوصی ها را می کشم روی مهریه

امیر مهدی ژوله



مهدی کریمی

3 Comments:
Anonymous ناشناس said...
Well done!
[url=http://daixibpz.com/drkg/fbwu.html]My homepage[/url] | [url=http://vgfucoxu.com/vzqh/yicv.html]Cool site[/url]

Anonymous ناشناس said...

Anonymous ناشناس said...
و ما هم با خوندن این مطلب کلی خندان میباشیم.

آهای کودک فهیم کجا رفته اید که ما برای شما بسیار دلتنگ میباشیم.