۱۳۸۴ مهر ۱, جمعه
قرار است که قرارها را زیر پا بگذایم
سلام….دوباره سلام….سه باره سلام….چهار با……میدونید چرا هی سلام میکنم؟؟؟برای اینکه نمی دونم چی بنویسم!!!قرار بوده تو ابن پست که اولین مطلب وبلاگ هست من درباره این وبلاگ توضیح بدم , حضور انورتان عرض کنم که قرار بود تو این پست بنویسم ما چه میکنیم و چه نمی کنیم…چی میگیم و چی نمیگیم…به چه نحوی قراره همدیگرو بذاریم سرکار و به چه نحوی قراره برای همدیگه پبسی باز کنیم(البته من زمزم رو ترجیح چون خودکفایی ملی داره)...ولی بنده میخوام طبق عادت مالوفه چلچراغیها بزنم زیر همه قول و قرارها, و تمام برنامه هایی که ساعتها براشون زحمت کشیده شده رو بذارم زیر پام و به ندای هر چه میخواهد دل تنگت بگو پاسخ اوکی بدهم....خوب شروع کنیم ببینیم چی میشه
ء1...2.....3....حرکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
اولش می خوام بگم سرنوشت این وبلاگ که قراره به زباله دان هنر جمیع چلچراغیون در زمینه نویسندگی
تبدیل بشه از کجا شروع شده...می خوام بگم که قصه از کجا شروع شد....به قول شیخ اجل, اندی شیرازی که در یکی از اشعار 83 خود می فرمایند: ء
قصه از کجا شروع شد...از گل و باغ و جوونه ..از صدای مهربون و...یه سلام عاشقونه
ولی این قصه ما نه از گل شروع شد نه از سلام عاشقونه(استغفرا...), قصه ما از یک پیشنهاد شروع شد که به محض داده شدن با استقبال میلیونی از جانب چلچراغیون مواجه شد....پیشنهاد اینکار از خانم ماهور پور مقدم بود , همچنین قراربود که آقای نیما اکبر پور(همون اقای چت خودمون)افتخار بدن واین وبلاگ رو ایجاد کنن , ولی بعدش اقا نیما با قول یک فقره اوشکولات بنده رو اخفال کردن و من هم که به شدت مال دنیا را علاقه مند میباشم پیشنهاد اوشکولات فوق الذکر رو پذیرفته و اقدام به ساختن این وبلاگ کردم..ء
حالا ماها(یعنی من تو و بقیه) قراره تو این وبلاگ چی بگیم؟؟؟؟ ما اصلآ قرار نیست که بگیم چلچراغ بده یا خوب ... قرار نیست بگیم که چرا چلچراغ دیگه مثل قدیما نیست... قرار نیست ما بگیم که چرا چلچراغ داره با تنفس مصنوعی به حیاتش ادامه میده....اصلآ قرار نیست ما در مورد این صحبت کنیم که روزانه چی شد, عشق و مرگ کجا رفت و چرا دیگه شب نشینی در جهنم نداریم....اصلآ قرارنیست که ما در مورد نوستالوژی مزمن چلچراغی جماعت حرف بزنیم...قرار نیست....قرار نیست.......پس قراره چه کار کنیم؟؟؟
اینجا قراره که قرار ها رو زیر پا بگذاریم.....قراره که همه قانونها رو نادیده بگیریم...قراره که فقط چلچراغی باشیم.........همــــــــــــین



این یک صف روغن نباتی نیست , اینجا قند و شکر کوپنی اعلام نکرده اند, در این مکان قرار نیست شام بدهند , اینها همان طا یفه چلچراغ هستند که به بشدت جوگیر سوت و کف حضار حاضر در سالن شده اند....در این تصویر شما می توانید انواع و اقسام ژستهای روشن فکرانه را مشاهده کن

مهدی کریمی

_______________________________________________________

تشکر نامه
این وبلاگ در اولین پست خود با کمک خانم معصومه ناصری از میهن بلاگ به بلاگر منتقل شد که شخص نگارنده به همراه تمامی بروبچس کمال تشکر را از ایشان دارند.... هر چند ارزویی محال مینماید ولی با این وجود بازهم امیدواریم که بتوانیم محفل دوستانه ای را با کمک تمامی چلچراغیون ایجاد کنیم

9 Comments:
Anonymous ناشناس said...
مخاطب هميشه پايه و اساس ادامه حيات هنر است.و نوشتن در چلچراغ از اين قاعده مستثنی نبوده و نيست.منتظرايم تا بگوييد از همه چيز هايی که بايد.پايند و شاد.

Anonymous ناشناس said...
مهدی جان از تمامه لطفت ممنون اميدوارم که بتونيم به کمک هم کارای بزرگی انجام بديم...آقای مشکت از نظرتون ممنون

Anonymous ناشناس said...
مهدی واقعا ...خیلی خیلی از این وبلاگ خوشم اومد
امیدوارم همیشه۴۰ چراغی بمونی!!!!

Anonymous ناشناس said...
مهدی جان قرار نبود جريان شکولات رو علنی کنی! به هر حال تبريکات صميمانه من رو بپذير. اميدوارم که غم آخرتون رو به پای هم پير شين.

Anonymous ناشناس said...
مهدی این شیخ اجل اندی شیرازی عجب شاعری توپی بودهواسم دیوانش رو بگو بریم کسب فیض کنیم.
رلستی اون شوکولات رو هم نگه دار باهم بخوریمش .یه وقت تک خوری نکنی

Anonymous ناشناس said...
اقای کريمی از چند خط پايانی وبلاگ واقعا خوشم اومد!من هم ميگم قول قرار بايد شکسته بشه.قانون بايد ناديده گرفته بشه تا چلچراغی هم وجود داشته باشه.
منتظر نوشته های بعدیت هستم

پاينده و پيروز باشي

Anonymous ناشناس said...
سلام. از آشنايی باهاتون خيلی خوشحال شدم.چه جای خوبی دارين....

Anonymous ناشناس said...
سلام...من قبلا كامنت گذتشته بودم ولي نميدونم چذا پاك شده...منتظر پست بعديت هستيم دوست عزيز....

Anonymous ناشناس said...
سلام تبريك ميگم و براتون آرزوي موفقيت ميكنم ديديد بازم خواستيد و تونستيد
فرنوش